- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
باید تـو را حـسـیـنِ مـکـرّر بـخـوانَـمت یـا کـه عـلـیِ اکـبـر دیـگـر بـخـوانـمـت هم صاحبِ صحـیـفـهای و هم نَـوادهاش پس حـق بِده مرا، که پیـمـبـر بخوانمت در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان سـر لـوحـۀ رقـیّـه و اصـغـر بخـوانمت قــرآنِ نـاطـقـی و تـو را آیــه آیــه از.. قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس با اذنِ مـادر، عـاشـقِ مـادر بـخـوانـمت عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب اصلاً زِ جـنـسِ سـيبِ مُـعـطر بخوانمت مـست از میِ حـسینیِ تو، اهلِ عـالـمَـند مـستـم نِـما که در پیِ سـاغـر بخـوانمت وقـتـی که بُـردهای دلِ اربـابِ شـهـر را حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت دنـیا بـه وقـتِ سـجـدۀ تـو میکـنـد قـیـام والامـقـامـی و شَـه و سـرور بخـوانمت سـجــادۀ تــو بــویِ خــداونــد مـیدهــد سجـادی و بـه سـجـدۀ آخـر بـخـوانـمـت از خـطـبه خـوانی تو قـیامـت به پا شده اینـگـونه من قـیـامـتِ اکـبـر بخـوانـمت گـفـتـی أنـا علی...و عـلـی وار دَم زدی تـا کـه عـلـیِ دوم و حـیـدر بـخـوانـمـت اَخلاق نـیـکِ توست، ابـوحـمزه ساخـته خَـلـقـاً تـو را مـعـلـمِ بـرتـر بـخـوانـمـت از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست از کـودکـی به غُـصّـه بـرابـر بخوانمت در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب که سـوگـوارِ کُـشـتۀ بـیسـر بـخـوانمت همـپـایِ زیـنـبـی و بـه گـودالِ قـتـلـگـاه از راویـانِ بـوسـه بـه حـنجـر بخوانمت در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بودهای آری تـو را اَسـیـرِ مُـکــدّر بـخـوانـمـت آمـد مـدیـنـه زهـر، تـوانِ تـو را گرفـت تا عـاقـبـت تو را گـلِ پـرپـر بخـوانمت سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عـشق کُـنجِ بـقـیـع بـا دلِ مُـضـطـر بخـوانـمت لطفی نِما به ”ملتمس”خاکِ کویِ خویش تا مـدحِ نو سروده به محـضر بخوانمت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیهالسلام
دلش گرفته نگاهش به سویِ میدان است دوبـاره زینتِ سجّـادهها پـریشـان است تمامِ دشتِ بلا را درونِ تب میسوخت شبیهِ ماهیِ لب تشنهای که بیجان است توان نداشت بجنگد و خـواهرِ خورشید برای شمعِ وجودش شبـیهِ پروانه است نگاهِ شـام به او خیـره مانـده است ولی نگاهِ تـیـرۀ او خـیـره بر شهـیـدان است اسیـر بود ولی تـیغِ خطبه خـوانیهاش برایِ لشگرِ شیطان شبیهِ طـوفان است شکـایت از لبِ سـجّـادهاش نـمیشـنوند سکوتِ خـسـتۀ او اسـتوارِ ایمـان است نشد که آب بـنوشد بـدونِ اشک و عـزا هنوز یادِ جگرهای خشک و عطشان است سری به نیزه بلند است گوش کن تاریخ به رویِ نیزه پیامِ حسین” قـرآن ” است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
روضـۀ سوخـتـن کـرب و بـلا را دیـده او وداع حــرم و خــون خــدا را دیــده هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید دیـده پـاهـای مـغـیـلان زدۀ خـواهـر را درد شـرمـندگی از سـوخـتن معـجـر را روز تشیـیع پـدر تیر سه پر پیـرش کرد قـبر کوچک، تن سقا، چقـدر پیرش کرد شام بر روح و تنش تـیغۀ تکـفـیر کشید آتش از بام که افـتاد سـرش تـیـر کـشید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
عجیب نیست که نامش علیّ سجاد است که سهمش از همه دنیا حریم سجادهست حسین را پـسر است و به مجـتبی داماد شگفت! از دو جهت نسل او علی زادهست بگو بـه مـدعـیـان امـامـت و عـصـمـت عـلی بـرای تـقـابـل هـمـیـشـه آمـادهست گواه او حـجـرالاسـود است بیخـردان! به حـرف آمدن سنگ پیـش او سادهست پس از شهادت او خـلـق تـازه فهـمـیـدند که بوده شب به فقیران طعام میدادهست به روضه میرسد این شعر، دست شاعر نیست قلم اگـر که میافـتـد به دست بـالا دست اگرچه با غل و زنجیر روی مرکب بود گمان کنم دوسه باری به خاک افتادهست به کربلا نرسیدهست هرکه، گمراه است یگانه راه رسیدن به عشق، این جادهست کدام جاده؟ همان جادهای که هر قـدمش نـشـان پـرپـری از لالـههـای دلـدادهست میان آن غل و زنجـیرها به ما آمـوخت اسیر عشق حسین است هرکه، آزادهست
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
چهل سال است، مقتل میچکد از چشمهای من چهل سال است گودال است، هر جایی برای من چهل سال است، ابرِ اشکریزی بر سرم دارم که میبارد برای تشنهلبها؛ پا به پای من چهل دریاست، پشت کوههای بغض خاموشم که جاری میشود بر گونهام؛ با هایهای من منم پیغمبرِ گریه؛ کتابم مصحفِ روضهست که نازل میشود هر لحظه در غار حرای من تمام آنچه را دیدم چهل سال است، میخوانم دل سنگ آب شد؛ با روضه با سوز صدای من از آن روزی که باران دیر آمد؛ آسمان بد کرد پر است از ابرهای شرمگین آب و هوای من چهل حج رفتهام تا کعبۀ گودالِ قربانگاه تن احرام، هم سرخ است، از خونِ منای من چهل سال است، قاتل میبُرد با خنجر کُندش سر بابا به نـیزه میرود در کربلای من برای یک پسر چشمان خود را کشت، با گریه چهها میکرد با خود؛ بود اگر یعقوب، جای من؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
ای پــســر بـیبــدل آفـــتـــاب دیــده تــو وصـف زلالــی آب مصحف رویت بخدا خواندنیاست سوره حـمد است ثـنـا گوی تو واقـعه سـاطع شده از بـوی تو والـقـمـر آن طـرۀ بر شـانهات جلـوه حـقبـیـن دو دنـیـا عـلی هـر پـسـر خـانـۀ زهـرا عـلـی عـشق عـلی در پدرت منـجلی هر کسی از لطف وعنایات گفت چشم تو را قـبله حاجات گـفت ذات شـما ذات کـریم خـداست آن حرم قـدس تو افلاکی است جلوه جنات از آن حاکی است پهـن شده بر حـرمت چـادرش چون علی اکبر توعلی اکبری آیــنـه حـیـدر و پـیـغــمــبــری کـربـبـلا را تـو نـگـه داشـتـی بـعـد پــدر کـربـبـلا کــار تــو این همه درد است و دل زار تو تک یـل این قـافـلـه آقـا تـویـی تو هـمـۀ دلـخـوشی خـواهـری غم نخـوری کم نشده معجـری آب بـخـور گـریه نکـن اینقـدر خصم گمان کرد که صبرت گسست دست تورا با غل زنجیر بست گرچه که صبرت نشد آقا تمام سخت ترین جای سفر شام بود سنگ به دست همه بر بام بود دور تو و قافـلهات صف زدند وای ازآن دم که گرفـتار رفت قـافـلهات بیکـس بییـار رفت تا که ابالفـضل نفـس میکـشید از سر هـر بام تو را میزننـد سنگ بر این آئـینهها میزنـند بـام چـه داغـی به دل مـا نهـاد
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
من یـادگـار دسـتهای بـسـته هـسـتـم من شاهد زنجـیـرهای خـسـتـه هـستم وقـتی که دست عـمـهام را بـسته دیدم حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم آنـچـه که ما دیـدیـم چـشـم غـم نـدیـده حتی اسـیر تُـرک و رومی هم نـدیـده من دیـدهام صـبـر و قـرار زخـمها را مـن دیــدهام شـــلّاق تــنــد اخـمهـا را من اشکهای سـرخ بابـا را چـکـیـدم من مشکهای خشکِ سـقّـا را چشیدم مـن دیـدهام روز شـکـار کـودکـان را مـن دادهام حــکـم فــرار بــانــوان را روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت عمامهام آتش گرفت و گیسویم سوخت وقـتی حـریم حـرمت ما را شکـسـتند درّنـدگـان بـر سـیـنـۀ قـرآن نـشـسـتند مـن دستهـای بـیعَـلـم طـیّــار دیـدم دامــان آتـش را گـهــی سـیّــار دیــدم مـن شـرم روی مـاه را در ابـر دیـدم نـعـش امـام خـویش را بـیقـبـر دیـدم گلزار طف پیش نگاهم لاله گـون بود معراج دارالحرب چون دریای خون بود وقـتـی عـبـور از قـتـلگـاه نـور کردم با کـوه غم صبر از سرِ دستور کردم مـن سـروهـای نـور را اِسـتـاده دیـدم تـنهـای بیسـر بر زمین افـتـاده دیدم در خـیـمه بر قـلب پریـشان تاب دادم با اشک بر لبهای عـطشان آب دادم من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم سـجـادههـای زُهـد را دیــدم در آتـش منظومههای عشق را دیدم پُر از خَش از شام عـاشـورا همان شام غـریـبان دیـدم یتـیـمـان را همه سر در گریبان از کـربـلا تا کـوفـه تا شـام و مـدیـنـه تـا آخـرِ عــمــرم نـدیـدم غـیـر کـیـنـه دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید بر داغ های سخت نالان دید و خـندید یک عمر بر گـلهای پرپر گریه کردم یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم هفـتاد و دو گـل پیش چشمم بود پرپر هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر من دفـن کـردم نعـشهای بیکـفـن را من دفن کردم رأس ها دور از بدن را من حجّـت حـق بودم افـتادم به زندان بــودم امــام امـا امــام کـنــج ویــران رجّـالـههـا را بــر ســر بــازار دیــدم دجّـالها را گِـرد خود صد بـار دیـدم از داغ های کـوچه و بـازار و صحرا من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
چهل سال است در تب گریه کردم چهل سال است هر شب گریه کردم چهـل سال است من بـیـدار مـانـدم صحیفه را نوشـتم روضه خـواندم چهل سال است غرق اشک و آهم شــبــانــه روز یــاد قــتــلـگــاهـــم چهـل سال است خواب شـمر دیـدم به دسـتـش خـنـجـری دیـدم پـریـدم چـهـل سـال است گـفـتـم دادِ بـیـداد هـمـیـشه ظرف آب از دسـتـم افتاد چـهـل سـال است تـا مـذبـوح دیـدم نـشـسـتم بر زمین، ضجّـه کـشـیدم چهـل سـال است دشـت کـربــلایـم بــه یــاد روز دفــن و بــوریــایــم چهـل سال است فکـر اصغـرم من عــــزادار ذبــیـحــی پــرپــرم مـن چـهـل ســال اسـت مـانـنـد ربـابــم بـه کــام تــشــنــه، زیــر آفــتــابــم چـهـل سـال است میگـویـم خـدایـا عـطا کن خـیر، سـهـلِ سـاعدی را چـهـل سال است یـاد شـهـر شـامـم کــنــار عـــمّــههــا در ازدحــامــم چهل سال است بر زخمم نمک خورد بمـیـرم عـمّـهام زینب کتک خورد چـهـل سـال است مـیگـویـم رقـیـه زنـم بــر دسـت مـیگــویـم رقـیــه چـهـل سـال یــاد آن بــزم شــرابـم بـه یــاد خــیــزران خـانـه خــرابـم چهل سال است میسـوزد وجـودم به روی نـاقـه بـا غـل بـسـته بـودم چهل سـال است داد از سنگ دارم به روی خود نشان از چـنگ دارم نـگـو ایـن زهــر امـانـم را بـریـده چهـل سال است عـمرم سر رسیده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پـدر پشت و پـناهِ عـمّه زینب شد آتش کشیدند و به غارت رفت هرچه بود بسکه هـجـوم آورده؛ خـیمه نامرتّب شد روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد مـیدیـد عـمّـه در شـلـوغـیِ سـرِ بـازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خـطـبۀ جـانـانهاش نـاجـیِ مـذهب شد سیسال گریه کرد هر جا آب را میدید تا که به « سـیـدّالـبُکـا» آقـا مـلـقّـب شد!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیهالسلام
از عـنایـاتِ خـدا دریـایِ احسان میشود آنکه مـانـند عـلـی، آقـایِ دوران میشود نـامِ زیـبـایش عـلـی فـخـریّـۀ سـجّـادههـا از مناجـاتش خـدا در دل نمایان میشود آنـقـدر آقـاست این چـارم ولّـیِ شیـعـیـان در اسارت هم مددجویِ فقـیران میشود هر گـدایی که زند چـنگِ تـوسّل دامنـش بیبرو برگرد یک روزی سلیمان میشود کافـرِ مُلـحد نـشـیند گر به پایِ صحـبتش با دمِ عـیساییاش در دم مسلمان میشود چه مقـام و مدحتی بالاتر از این گـفتهها این علی نائب به سالارِ شهیدان میشود در کـنـارِ عـمّـهاش زینب به شامـاتِ بلا میزند بر کاخِ ظلم و مثلِ طوفان میشود صحبت از آب وعطش در محضرش هرگز نکن چونکه چشمانِ قشنگش مثلِ باران میشود
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
نگـفـتهام غـم دل را نگـفـته بسیار است غمی که میکُشدم عاقبت غـم یار است به یـاد خـواب رقـیـه که خواب بابا دید زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است صـدای گــریـه نـوزاد میکـشـد مـا را! خدا کـند که بخـوابد! رباب تب دار است نــمــیروم ســر بـــازار دردســر دارد عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است حصیر پـهـن نـکـردم به خـانـهام اصلا حصیر روضۀ مکـشوفـۀ من زار است هـنـوز بـعــد چـهــل سـال درد پـا دارم هـنـوز بر کف پـایـم نـشانی خـار است هنوز جای غل و سلسله به گردنم است هنوز چشم من از مشت بیهوا تاراست آهـای مــردم "اَذَلَّ عــزیــزنـا" یـعــنـی محـلهای بـروی که هجـوم اشرار است مـقـابــلـم بـه زن و بـچـهام اهـانـت شـد امان ز غربت مردی که بد گرفتار است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها (زبانحال)
من زیـنـبـم که رنـج فـراوان کـشـیدهام بـس رنـج ها ز دشمـن قـرآن کـشـیدهام من زینـبم که قامت همچـون کـمان من باشد نشان، ز بس غم هجران کشیدهام من زینـبـم که از سـتـم خـصم بـد مَنِش جور خـزان به فـصل بهـاران کشیدهام من زیـنـبم که یکّـه و تـنهـا به قـتـلـگاه بر سیـنـه، جـسم شـاه شهـیدان کشیدهام من زینـبم که از وطـن خود به کـربـلا رنـج سـفـر به شهـر و بیـابـان کشیدهام من زینبم که خصم جفا پیشه رابه دهر با تـاج و تخـت، جـانب نیـران کشیدهام من زینبم که بهر حـفاظت، ز دین حق ظلـم و جـفـا ز دشمن یـزدان کـشـیدهام من زینبم که بهر یتـیـمـان خـون جگـر هر لحـظه آه، از دل سوزان کـشـیـدهام من زیـنـبـم که کـنج خـرابـه، رقـیّـه را مانـند گُـل به سیـنـه و دامـان کـشـیدهام مـن زیـنــبـم کـه کـاخ یــزیـد پـلـیـد را با خطبههای خویش به ویران کشیدهام مـن زیـنـبـم که بـر سـر نعـش بـرادرم جانـسوز نالـه از دل و از جان کشیدهام من زینبم که در صف گرمای رستخیز حاجت روای «فائق» هجران کشیدهام
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها (زبانحال)
مـنـم زینب که بـر جـان آذرم ریخت فـلک اسـپـند غـم بر مجـمـرم ریخت نـهـال بـاغ تــوحــیــدم کـه ایـن سـان خزان جور و کین، برگ و برم ریخت من آن طفلم که خوناب از دو چشمش ز داغ مـرگ زهــرا مـادرم ریـخـت سـپـس در کـوفه در مـحـراب مسجـد فـلک گَـردِ یـتـیـمـی بـر سـرم ریخت به یـثـرب مجـتـبی مـسـمـوم کـین شد به جان در آن مصیبت اخگرم ریخت مــنـم طــاووس زرّیـن بـال یــثــرب که در کـرب وبـلا بال و پَـرم ریخت بـه خـاک تـیـره هـفـتـاد و دو پـیـکـر ز کـین، یاران از گـل بهـتـرم ریخت ز جــور حــرمــلـه در پــیـچ و تـابـم که تیرش، خون حلق اصغرم ریخت تــنـم مــانــنـد نـی شـد زرد و لاغــر شـرار طعـنه بس بر پـیکـرم ریخـت مــنــم پـــروانــه شـــمــع شـــهــادت که بر فـرق عـدو خـاکـسـترم ریخـت بـه «فـولادی» عـنـایت کـرد زیـنـب به ساغـر آب حـوض کـوثـرم ریخت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه ( ترجمه ای از خطبۀ حضرت)
پای بر بال ملائک، گفت: ساکت کوفیان! دخـتر شیرِ خـدایم؛ گوش بسـپارید: هان! کوفیان من دُخت زهرا و عـلیام، زیـنبم سر بیاندازید پائـین! کـور باید چـشمـتان چشمهاتان خشک از باران غم هرگز مباد غـم بـبارد تا قـیامـت بر شـما از آسـمان خوب میدانـید ما اولاد طاهـائـیم... نه؟ گریههاتان از سرِ شرم است؛ آری ناکسان! تیغهـاتـان آبـرو نـگـذاشـتـه بـاقی ز جـا جورتان باشد هم اینک بر سرِ نیها عیان جان فدای آن کسی که شد دوشنبه غرق خون خیمههایش گشت غارت، وای از این نامردمان گرچه این غم روی دوشم طاقتم را تاق کرد شکرِ حق اما که ما را داد توفـیق جـنان کـربلا خون بود اما غـیر زیـبایی نـبـود کربلا دیدار معشوق است و عاشق در میان هر بلایی کز خـدا آید نشان رحـمتیست سست کی گردد از این رنج و محن ایمانمان؟ جمعیت مبهوت این بانو؛ نفسها حبس شد شد سکوت مرگ حاکم بر زمین و بر زمان عشق تا روز قـیامت وامدار زینب است عشق تا روز قیامت در مدار زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیـات صبـر، پـایۀ ایـمـان زینب است ایـثـار و پـاکـدامـنی و عـزم و اقـتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حـبـل المتـیـنِ قـافـلهسـالار عـاشـقـان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گـل زخـمهای پیکـر صد پـارۀ حسین آیـات بـیشـمـارۀ قـرآن زیـنـب اسـت سرهای نوک نیـزه همه دستههای گل تنهای پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهـم، صبح بیحسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه “اُسکُتوا” دیـدنـد کـائنات بـه فرمان زینب است وقـتی رقـیـه را بـه ره شـام مـیزدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجـب مگـر که قـیـامت بـه پا شده بر نیـزه آفـتـاب درخـشان زینب است روز جـزا بـهانـۀ شیـعـه بـرای عـفـو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفـتـاب بـذل کـنـد نـور خـویـش را میثم هـمیشه بـنـدۀ احـسان زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
وقـتی بـرای عـشـق انگـشـتـر نمانده یعـنی که عـباس و عـلی اکبر نمانده حالا تـویی بـانـو نبـردت فـرق دارد این بیـشۀ خـونین که بیحـیدر نمانده با خطبهات از جا بکن این قلعه را تا قـوم یهـودی حس کند خـیـبـر نمانده طوفان شد و پیچید بانگت بین مردم آیـا کـسـی با آل پـیـغـمـبـر نـمـانـده؟ جای تعجب نیست بعد از خطبههایت دنـدان برای صورت یک سر نمانده یک سر که روی آبـشار گـیـسوانش جز لختههای خون و خاکستر نمانده امّا تو دریا باش در دشـتی کـویـری جـز تو برای دین دگـر یـاور نمـانده حتّی اگر در ذهنتان هر روز و هر شب جز خـاطـرات آن گـل پـرپـر نمـانده هر شب شما در خواب هم میبینی انگار چیزی به وصل حنجر و خنجر نمانده حـالا تـویی بانو نـبـردت فـرق دارد حالا که عـبـاس و عـلی اکـبر نمانـده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
کـوفه و شـام مرا پـیـر نکـرده به خـدا پیر کرده است مرا هجر تو ای خون خدا قـاتل من نبـود کعـب نی و سنگ عـدو دیـدنت بر روی نـی میکـشدم شاه ولا میکُـشد دوری تو عـاقـبـتـم ای سـالار نظری کن ز روی نیزه تو ای شاه به ما کی ز یـادم بـرود لحـظـۀ جان دادن تو لحظهای را که ز پیکر سر تو گشت جدا لحظهای را که زمین لرزه به جانش افتاد یا حسین ذکر ملک بود و همه ارض و سما تو زمین خوردی و دیدم که زمین میلرزد تـیره و تار شد آن دم همۀ کـرب و بلا حال اینک که سرت را بروی نیزه زدند زینبت گشته سراسر همه دم غرق عزا میزنم سیـنه ز هـجـران تو و گـریـانم در سرم هست فقط ذکر تو و شور و نوا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
هرچه دارم نذرِ تو اِی ثروت عالَمْ حسین چند دِرهم خرج شد تا شد تنت دَرهم حسین رفتی و بیتو شدم همراهِ نا مَحرم حسین تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم ... حسین شد سـرم مثل سرِ تو قـاریِ نیـزه نشـین از سرِنـیـزه سرِ بازار... زینب را ببـین باز هم در کـوفـهام تدریسِ قـرآن میکنم خطبهای میخوانم و دین را نمایان میکنم آسمـان را مـیهـمانِ روضۀ نـان میکـنم گـوشۀ ویـرانه را با آه.... مـیدان میکنم کـوفـه و شــامِ بـلا مَـقـهــور آوایـم شـده عـرش مـاتِ ما رأیتْ اِلا جـمـیلایـم شده میکِـشم افـلاک را تا خاک پائین با دَمَم بعدِ عـبّاسِ عـلی من حـاملِ این پـرچـمم زن ولی مانندِ مادر با ولیاَم ... محکمم کوهِ غـم هـستم اگر دشمن نمیبـیند غَـمم جلوهای از عالی وُ اعلایِ بدر و خیـبرم وارثِ پیغـمبرم، من حـیدرم؛ من کـوثرم من علمدارم ولی دستِ کبودی مانده است اشکهای مشکِ چشمم عرش را لرزانده است ذوالفقارِ خطبههایم لشکری تارانده است روی نِیْ آرامشم قرآن برایم خوانده است کوفه را با خطبه ام تسخیر کردم یا حسین گرچه از داغت نگر لبریز دردم یا حسین یادِ رگهای بریده میکنم هر روز و شام یادِ کـوفه، یادِ سنگ اَنـدازهای شهر شام تـازیـانه خـوردهام جـای عـزیـزانم مـُدام روضهام شد کَعبِ نی؛ تشتِ طلا؛ بزمِ حرام یادگارِ فـاطـمه شد قـدکـمان ... دلبـر بی عمه جانت گفت یاصاحب زمان دیگر بیا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
زیـبـا هـلال یک شـبه، ای سایـۀ سـرم بـالا نـشـسـتـهای مـرا مـیکـنـی نـگـاه عـالـم هـمـه پـنـاه به نـام تـو مـیبـرنـد حالا ببین که خواهـر تو گـشته بیپـناه تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال دیشب مگر چگونه شبت کردهای سحر روی تو سوخـتـه چـونان روی مـادرم خاکـستر است لای همه گـیـسـوان سر عمری سرم به سینهات آرام میگرفت حالا تو روی نیـزه و من بـین محـمـلم هـر بار نیـزهدار، سرت چـرخ میدهد با هر تکـانِ نـیـزه تکان میخـورد دلم از بعد قـتـلگـاه که دیـدم به چـشم خـود زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک دامـن گـرفـتهام پـی رأس تـو هـر قـدم تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
آمدهام به كوی تو گـریه كـنان ابالحسن سوخته از آتش تو روح و روان ابالحسن سید ساجدین تویی، زینت اهل دین تویی نالۀ وقتِ سـجدهات بُرده تـوان ابالحسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
همـراه عـمـه، پـا به پـایِ کـربـلا بودی بعدِ عـمـو، مشکـل گـشایِ کـربلا بودی میسوختی در تب ولی تاریخ آوردهست مـثـل پــدر؛ دارالـشـفـایِ کـربـلا بـودی قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش مجـموعـهای از داغ های کـربـلا بودی با خـطـبهای کـوبـنده مثل کـوه پـابـرجا ناجی شدی! رمـز بـقـایِ کـربـلا بـودی هم روضهخوان، هم گریهکن، هم سینهزن، قطعاً عـینیترین صاحب عـزایِ کـربلا بودی تـو یک عـلی بن الحـسین بنِ عـلی امّا؛ صـد کـربـلایِ کـربـلایِ کـربـلا بــودی یک بغضِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی!
: امتیاز
|